قالب پرشین بلاگ


fereshteye.tanhaei
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان fereshteye.tanhaei و آدرس fereshteye.tanhaie.LoxBlog. ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

 

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

 

تو بمان با دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

 

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

 

محرم ما نبود دیده‌ی کوته نظران

دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌شکنند

 

که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

 

یادگاریست ز سر حلقه‌ی شوریده سران

گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود

 

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

 

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

 

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

 

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 13:57 ] [ milad261 ]

 محبت زیادی، همیشه آدم ها را خراب می کند؛

گاهی آدم ها می روند، نه برای اینکه دلیلی برای ماندن ندارند؛

بلکه آنقدر کوچکند که، تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند؛

او که رفتنی است، بگذار برود؛

چه باک ...؟!
 

 
[ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, ] [ 13:9 ] [ milad261 ]

 چه رسم جالبی است،

محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
… … و وفاداریت را پای بی کسیت،
و آنقدر تکرار میکنند که خودت
باورت میشود که تن هایی و بیکس و محتاج….!!!

 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 22:56 ] [ milad261 ]
تــــــو چه می فهمــــــی؟
حال و روز کسی را که دیگـــــــر...
هیــــــچ نگاهــــــی دلش را نمی لـــــــرزاند ...
 
[ پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:37 ] [ milad261 ]

 لبخند که می زنم پیدایم می کنی. ..

باران می بارد، تو از کنارم می گذری. ..

و....

حرف که میزنم چشمانت را میبندی. !. !. !.


فریاد نمی کشم که بازگردی. . .


می دانم امشب این آسمان تاب مــــاه را ندارد !!!...!!!


لبخند می زنم...


فراموش می کنم.........

به همین سادگی نبودنت را باور کردم....

به هــــــمـــــیـــــنــــــــــــ ســــادگـــــــیـــ ـــــ ــــ ــ. . .!


[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 23:50 ] [ milad261 ]

 

ببخش که برگ هایت را لگد کردم .
ببخش که مرگت را می بینم اما کاری از عهده ام بر نمی آید .
ببخش که چوب های خشکت را در آتش ;سوزاندم تا گرم شوم.
خاطرات زیادی با هم داشتیم ببخش ببخش که تو را رها می کنم
و به سراغ زمستان می روم … من رفیق نیمه راه نیستم این تقدیر تو است که، می میری!

و اما پاییز به من می گوید:
خداحافظ انسان، من نمی میرم در این دنیا من همیشه بوده ام و خواهم بود.
تو مرا ببخش که; یک بار دیگر رفتم و با رفتنم; یک پاییز دیگر از عمرت را با خود بردم.
من رفیق بدی نیستم این تقدیر تو است.!!!

 

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 23:39 ] [ milad261 ]

مینویسیم از روزهای توجیه و اعتراض

می نویسیم از شامگاهانی که با درازی دستان باد

بر بکارت ناب لبانت هستی عدد گرفت

پرنده بر خواب هایمان خندید

گریستم بر اصرار مکرر زندگی

بر بودن یا نبودن . . .

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:12 ] [ boshra ]

من فقط...

یک سوال ساده می کنم؟؟

خب!! آخرش که چه؟؟

من به چشم تو!

تو به حرف من!

من به کار تو!

تو به درد من!

فرود تو به آسمان!

سقوط من،هبوط بر زمین!

من به کفر تو!

تو به دین من!

شک من به تو اعتماد تو به خود!!!!

نه من مجاب می شوم!

نه فکر می کنی کمی!!

پس چرا نمی روی؟؟؟

هر کسی به دین خود!

آخرش که چه؟؟

نه تو نه من!!!

همین!!!

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:10 ] [ boshra ]

چشم های تو....
و..پیراهنی که نبض جنون را فریاد می زند...!!! .....
نگاهی که... وصله ی کهنه شد ساعت را..!!
از من عبور خواهی کرد فردا...! ..
فصل ،فصل فاصله...
فاجعه....
من... و...دست هایی که مهار می کند نبض پیراهن را
سری که... مجاب می کند چشم ها را...! ...
و... منطقی !!!!که...
لجام می زند اسب عصیان را.....
آی...از منطق بی منطق...!!!!!!!!

[ پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:7 ] [ boshra ]

من و یک جاده چشم به راه

جاده ای از شب تا خلوت ماه

آخرین حادثه جاده تویی

اتفاقی که نیفتاده تویی ...

 

[ سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, ] [ 22:51 ] [ milad261 ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگم خوش اومدي ................................................ كــــــاش آن گــــــــل بوته ي بــــي رنگ قالي ميشـــدم ميگذشتـــــي بر گلستانم شبـــــــي شايد مــلول مينشستــــــي خيره ميمانـــــدي به من غرق در افكار و روياهــــاي دور كــــــــاش دستي ميـــكشيدي روي گل برگ د لـــــــــــم آه بي جان مـــــــرا كاش ميديدي گــــــل بي رنگ قالـــــــي و طــــاق آرزو دارد بمـــــيرد زير پـــــــــــــــا ................................................
امکانات وب
ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 170
بازدید کل : 73702
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 70
تعداد آنلاین : 1

Alternative content